چند داستان زیبا از امام حسن(ع)وامام حسین(ع)
روش ارشاد وامر به معروف توسط حسنین(ع)
روزى امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه به همراه برادرش ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام از محلّى عبور مى كردند، پيرمردى را ديدند كه وضو مى گرفت ؛ ولى وضويش را صحيح انجام نمى داد.
وقتى كنار پيرمرد آمدند، امام حسن عليه السلام خطاب به برادرش كرد و اظهار داشت : تو خوب وضو نمى گيرى ؛ و او هم به برادرش گفت : تو خود هم نمى توانى خوب انجام دهى ، (البتّه اين يك نزاع مصلحتى و ظاهرى بود، براى آگاه ساختن پيرمرد).
و سپس هردو پيرمرد را مخاطب قرار دادند و گفتند: اى پيرمرد! تو بيا و وضوى ما را تماشا كن ؛ و قضاوت نما كه وضوى كدام يك از ما دو نفر صحيح و درست مى باشد.
و هر دو مشغول گرفتنِ وضو شدند، هنگامى كه وضويشان پايان يافت ، اظهار داشتند: اى پيرمرد! اكنون بگو وضوى كدام يك از ما دو نفر بهتر و صحيح تر بود؟
پيرمرد گفت : عزيزانم ! هر دو نفر شما وضويتان خوب و صحيح است ، ولى من نادان و جاهل مى باشم ؛ و نمى توانم درست وضو بگيرم ، وليكن الا ن از شما ياد گرفتم ؛ و توسّط شما هدايت و ارشاد شدم .(12)
آزاد کردن غلام توسط امام حسن(ع)
امام صادق صلوات اللّه فرمود:
روزى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام وارد مستراح شد و تكّه نانى را در آن جا مشاهده نمود، آن را از روى زمين برداشت ؛ و آن را خوب تميز كرد و سپس تحويل غلام خود داد و فرمود: اين نعمت الهى را نگهدار تا موقعى كه بيرون آمدم آن را به من بازگردان .(13)
هنگامى كه حضرت خارج شد، از غلام تكّه نان را درخواست كرد؟
غلام اظهار داشت : آن را خوردم ، حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد شدى ، غلام سؤ ال كرد: علّت آزادى من چيست ؟
ء عليها السلام - شنيدم ؛ و او از پدرش - رسول خدا صلى الله عليه و آله - حكايت فرمود: هركس تكّه نانى را در بين راه پيدا كند و آن را بردارد و تميز نمايد و بخورد، آن تكّه نان ، در شكمش قرار نمى گيرد مگر آن كه خداوند متعال او را از آتش جهنّم آزاد مى گرداند.
و سپس افزود: چطور من شخصى را كه خداوند آزادش مى نمايد، خادم خود قرار دهم ، تو آزاد هستى .
ماجرای گم شدن امام حسن(ع)وامام حسین(ع)
عبداللّه بن عبّاس - پسر عموى پيغمبر اسلام و امام علىّ صلوات اللّه و سلامه عليهما - حكايت نمايد:
روزى در محضر رسول اللّه صلى الله عليه و آله نشسته بوديم ، كه حضرت فاطمه زهراء عليها السلام با حالت گريه وارد شد.
رسول خدا صلوات اللّه عليه فرمود: دخترم ! چرا گريان هستى ؟
اظهار داشت : اى پدرجان ! امروز حسن و حسين - سلام اللّه عليهما - از منزل خارج شده اند؛ و تاكنون برنگشته اند و هر كجا به دنبالشان گشتم آن ها را نيافتم .
سپس افزود: و شوهرم علىّ عليه السلام هم ، مدّت پنج روز است كه جهت كشاورزى از منزل خارج شده و هنوز نيامده است .
در اين بين حضرت رسول صلى الله عليه و آله خطاب به اصحاب كرد - كه در جمع ايشان ابوبكر و سلمان فارسى و ابوذر حضور داشتند - و فرمود: حركت كنيد و ببينيد نوران چشمم كجا رفته اند، آن ها را بيابيد و نزد من بياوريد.
حدود هفتاد نفر جهت يافتن آن دو عزيز بسيج شدند؛ وليكن همگى پس از گذشت ساعتى آمدند و گفتند: آن ها را نيافتيم .
حضرت رسول صلوات اللّه عليه بسيار غمگين و افسرده خاطر شد، پس جلوى مسجد آمد و دست به دعا بلند نمود و اظهار داشت : خدايا! تو را به حقّ ابراهيم و به حقّ آدم ، نور چشمانم و ميوه هاى قلب مرا در هر كجا هستند از گزند هر آفتى سالم نگه دار، يا ارحم الرّاحمين !
و چون دعاى حضرت پايان يافت ، جبرئيل امين عليه السلام فرود آمد و گفت : يا رسول اللّه ! ناراحت مباش ، حسن و حسين در دنيا و آخرت سالم و گرامى مى باشند؛ و خداوند ملكى را ماءمور نموده تا محافظ آن ها باشد؛ و درحال حاضر در قلعه بنى نجّار در صحّت و سالم آرميده اند.
له ، با شنيدن اين خبر شادمان و خوشحال گرديد و آن گاه به همراه جبرئيل و ميكائيل و عدّه اى از اصحاب به طرف حظيره و قلعه بنى نجّار حركت كردند، وقتى وارد آن قلعه شدند؛ ديدند حسن ، برادرش حسين را در آغوش گرفته و هر دو دست در گردن هم كرده و به آرامى خوابيده اند.
پس حضرت دو زانو كنار آن عزيزان نشست و مشغول بوسيدن آن ها شد تا آن كه هر دو بيدار شدند.
بعد از آن حضرت رسول ، حسين را و جبرئيل ، حسن را - كه سلام و صلوات خدا بر آنان باد - در آغوش گرفته و از قلعه خارج شدند.
و سپس پيغمبر فرمود: هر كه حسن و حسين را دشمن دارد، اهل آتش جهنّم خواهد بود؛ و هر كه دوستدار آن ها باشد و آن ها را عزيز و گرامى دارد، اهل بهشت خواهد بود
قنداق امام حسین و شفاى فطرس ملك
مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب اءمالى خود به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه آورده است :
هنگامى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام تولّد يافت ، خداوند متعال جبرئيل عليه السّلام را ماءمور گردانيد تا به همراه يك هزار ملائكه ير زمين فرود آيند و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را بر ولادت نوزادش تبريك و تهنيت گويند.
جبرئيل عليه السّلام هنگام نزول ، عبورش بر جزيره اى افتاد كه فرشته اى به نام فُطرس (10) در آنجا قرار داشت .
و چون فُطرس در انجام وظائف الهى كُندى و سستى كرده بود، بال هايش شكسته و در آن جزيره مدّت هفت سال به عبادت خداوند مشغول گشت تا آن كه امام حسين عليه السّلام تولّد يافت .
وقتى فطرس مَلَك ، متوجّه عبور جبرئيل و همراهانش عليهم السّلام شد، سؤ ال نمود: اى جبرئيل ! كجا مى روى ؟
پاسخ داد: همانا خداوند متعال نعمتى - نوزاد - به محمّد صلّى اللّه عليه و آله عطا كرده است ؛ و مرا جهت ابلاغ سلام و تهنيت بر آن حضرت ماءمور گردانيد.
فُطرس اظهار داشت : اگر امكان دارد، مرا نيز همراه خود ببريد، شايد محمّد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله برايم دعائى كند.
جبرئيل تقاضاى فطرس را پذيرفت و به كمك همراهانش او را نيز با خود آوردند.
امام صادق عليه السّلام افزود: زمانى كه جبرئيل بر پيامبر خدا وارد شد، از طرف خداوند متعال ؛ و نيز از جانب خود به آن حضرت سلام و تبريك و تهنيت گفت ؛ و پس از آن موقعيّت فطرس را به عرض حضرت رسول رساند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به فطرس بگو كه خود را به اين نوزاد بمالد و سپس به مكان اوليّه خود مراجعت كند.
و چون فطرس خود را به قنداقه امام حسين عليه السّلام ماليد، مشكلش برطرف شد، اظهار داشت : اى رسول خدا! امّت تو به زودى اين نوزاد را به قتل خواهد رساند، هركس او را زيارت كند و يا بر او سلام و درود فرستد، در هر كجا و در هر موقعيّتى كه باشد، من براى جبران اين كرامت ، سلام او را به حسين عليه السّلام ابلاغ خواهم كرد.
سپس فُطرس به سمت آسمان عروج كرد.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0